معلم
فکر می کردم که دیگر ماجراهایی از این قبیل را تنها باید در داستان هایی از روزگاران دور بجوییم. افسانه انسان های زحمتکش، فداکار و متعهدی که هر سختی را به جان می خرند، تا دنیا اندکی جای بهتری برای کودکان شود. گمان نمی کردم که روزی از همین روزهای تلخ و سیاه، لابه لای اخبار جانفرسای هر روزه، با چنین خبری مواجه بشوم. فراموش کرده بودم که هنوز هم هستند انسان هایی که به شوقِ معلمی و آموزاندن به کودکان محروم و ستمدیده، ده ها کیلومتر طی می کنند تا در نقطه ای دور، تکیه گاه و امید آنان شوند. انسان هایی از تبار صمد بهرنگی و فرزاد کمانگر. انسان هایی به تمامی انسان، که حتی خبر دردناک مرگشان، در بین صدها خبرِ زرد از فلان بازیگر یا خواننده مبتذل و رقابت چندش آور «دختر شایسته» گم می شود.
علی نوروزی معلم ابتدایی روستای طسوج، روز چهارشنبه 25 آذرماه به روال هر هفته بعد از پایان کلاس درس، رهسپار خانه خود در شهرستان چرام میشود، اما در بین راه برفگیر میشود و بر اثر سرمازدگی جانش را از دست می دهد. آن طور که در گزارش ها آمده، مردم منطقه بارها از مسئولان تقاضای آسفالت و ایمنسازی جاده را کرده بودند. جاده مله دلگکی و چاسخار به سمت چرام سخت گذر است و هر سال در زمستان ها و فصل بارش برف و باران عامل از دست رفتن جان تعدادی از مردم منطقه میشود، اما سال هاست که هیچ اقدام برای بهبود وضعیت راه ها در این منطقه صورت نگرفته است.
حالا آقا معلمِ روستا مُرده است و نه فقط پنج فرزندِ او، که شاگردانش در مدرسه ی روستا و تمام اهالی روستای طسوج، غمدیده و عزادار مرگ او هستند. آقا معلم دیگر به روستا بر نمی گردد و این روزها دنیای کودکان دِه، از همیشه تنگ تر و تاریک تر است. بی گمان آنان چشم به راهند، تا کی باز جای خالی آقا معلم پُر شود...
_آنتیگونه
#شرنامه #معلم #فداکاری #تعهد #صمد_بهرنگی #فرزاد_کمانگر
- ۹۴/۱۰/۰۵