soheilbakhtiari

ادبیات

soheilbakhtiari

ادبیات

پاییز

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۲۳ ب.ظ

 

شب های بی خیالی پر ز خیال میشه

هر بار که خودکار روی ورق میره

این ساز و رقص واژه توی شب پاییزی

با هر قدم گویی روحی دگر می گیره

دارم راهی در مقابل مملو زترس و وحشت

جیغی ز روی غیظ ُ چنگی به زور اجبار

با هر لیوان مشروب گیج می زنم ،نبینم

این جشن های شاد و وین زخم های پر بار

نقشی که تصویری جز وهم نبود هرگز

کِی اعتبار دارد این تصویر های درهم

روزی که از پدر هم هرگز نبود سودم

شب را با چه فانوس ،گذر کنم به شهرم؟

آیی که وقتی روی !بی هیچ اسم ُ نامی

باشد سکوت سنگین،

سوی کتابهای روی طاق های خانه

من قصه پایانش،می گویم ُ ندانم

از چه گذشت این شب،

بر دار ِسردی که رفت بر مجرمی نشانه .
  • soheil bakhtiari

نظرات  (۴)

  • عاشق ولی ........
  • وبت خیلی قشنگ بود ! به وب منم سر بزن ! نظر فراموش نشه !

  • عاشق ولی ........
  • مرسی ک برای پست هام نظر گذاشتی !!!!11 ممنون :)

    خواهش...استفاده کردم.
  • عاشق ولی ........
  • قوربونت :)

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی