فاطمه اختصاری
فاطمه اختصاری سال 1365 در شهر کاشمر {استان خراسان} متولد شد .سال 1389مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته ی مامایی از دانشگاه تربیت مدرس تهران دریافت کرد اما پس از قبولی در آزمون دکترای مامایی در سال 1390،از ادامه ی تحصیل محروم شد. مجموعه ی شعر او با عنوان "یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها" در سال 1389 به چاپ رسید و در نمایشگاه کتاب همان سال توقیف شد. این کتاب یکی از نامزد نهایی دریافت جایزه ی شعر زنان ایران (خورشید ) در دوره ی سوم بود. فاطمه اختصاری همچنین سر دبیری نشریه ی "همین فردا بود" را به مدت دو سال بر عهده داشت که این نشریه نیز در سال 1388 توقیف شد. او به عنوان مسئول بخش شعر با سایت های نظیر "لیچار "، "عقربه "،"همین فردا بود" ، "غزل پست مدرن " با عنوان "گریه روی شانه ی تخم مرغ " در سال 1386 بوده است که بعدا به صورت الکتریکی منتشر شد.
قابل توجه طرفداران غزل پست مدرن و به ویژه بانو اختصاری :
در حال حاضر فقط مجموعه شعر " کنار ِجاده ی فرعی" در بازار موجود است ،دوستان برای خرید حضوری به این آدرس مراجعه کنند: تهران -خیابان انقلاب -روبروی دانشگاه تهران-پاساژ فروزنده -واحد212
بهار آمده با یک بلیط مجبوری
بهار آمده به چارشنبه ی صوری
بهار آمده با موی گیر کرده به چاه
بهار آمده با نوحه خوانی ِ مداح
بهار آمده با یک سرنگ خون آلود
بهار آمده با چند شادی محدود
بهار آمده با پله های زیرزمین
بهار آمده با بسته های هروئین
بهار آمده با یک فریزر خالی
بهار آمده با خستگی و بی حالی
بهار آمده با چند تا لباس کثیف
بهار آمده با خوردن شراب از قیف
بهار آمده با ریدن ِ به آخر سال
بهار ِ سر کوبیدن به جیغ های متال
بهار ِبوسه گرفتن میان کوچه ی پرت
بهار ِآمدن ِ توبه خانه با هر شرط
بهار ِ دیدن تو توی پارک ،کز کرده
بهار که بدنم را پر از فلز کرده...
فاطمه اختصاری
...و شب که خسته تر از خواب ِ چشم هام شده
شروع می شوم از «جمعه» ی تمام شده
صدای هق هق ِ تو، پشت خنده های من است
صدای خرد شدن توی دنده های من است
شبیه یک پل ِ مخروبه زیر پای کسی
نشسته ام وسط ِ «شنبه» تا تو سر برسی
به شکل سایه که از زندگیم رد می شد
که استخوان هایم زیر پا لگد می شد
یواش پرت شدن از حواس ِ این زن به...
اتاق بی دری از خاطرات «یکشنبه»
به لحظه لحظه ی دوریت، سوختن در تب
کبودی لبم از فکر بوسه ات هر شب
به انتخاب دو تا عاشقانه از سعدی
به شوق دیدن تو در «دوشنبه»ی بعدی
به هم رسیدن و... آرام رد شدن از هم!
طناب ِ پاره شده در روابطی مبهم
دو تا کلاغ ِ پریده به قصّه های جدا
«سه شنبه» را سپریدن! به هیچ جای ِ کجا
دلم گرفته/ سراغ تو را از این تقویم
بیا به خاطره های گذشته برگردیم
اگرچه فاصله مان درّه هایی از سنگ است
پل ِ شکسته ی تو «چارشنبه» دلتنگ است
برای پای تو که از سرم عبور کنی
بیایی و همه ی هفته را مرور کنی
صدای مشترک ِ روزهای غم باشی
صدای هق هق هر «پنج شنبه»ام باشی
زمان گذشت... و ساعت چهار بار نواخت
زمان گذشت... و زن بازی خودش را باخت
زمان گذشت... و شب شد دو چشم خیسم را
که هی مچاله کنم هر چه می نویسم را
که کلّ هفته به فکرت... بیفتم از غم ها
[سقوط زن
جلوی ِ
چشم ِ
مات ِ
آدم ها...]
- ۹۳/۱۲/۲۷