soheilbakhtiari

ادبیات

soheilbakhtiari

ادبیات

ادگار آلن پو

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ق.ظ

معرفی یکی دیگر از نابغه های ادبیات مخاطبان خاص را می طلبد  چهره و شخصیتی مرموز که با آن روبرو می شویم  خالق ژانری جدید در ادبیات می باشد ،تاثیر وی بر مخاطب به جایی می رسد که کاریکاتوریست ها به دنبالش می آیند ،با هزارن چهره ی دست خورده نقاشی می شود ،جایی با کلاغش تصویر می شود در جایی دیگر با گربه ی سیاهش و هم چنان پس از سالیان طولانی در این عرصه پا برجا می ماند .همین قدر بدانید که زایش و خلق شرلوک هلمز مقدماتی داشته است که آن مقدمات پایه اش ادگار آلن پو بوده است .

 

نگاهی به زندگی و آثار ادگار آلن پو

راهی به دنیای کلاغ ها و گربه های سیاه

«طنزی است هولناک با فضایی وهم آلود و خفه. طنز سیاه خنده است، اما خنده یک اسکلت در پیچ و خم دره ای مه آلود! طنز سیاه با «ادگار آلن پو» آغاز شد.»

200 سال پیش، هنوز سینمایی وجود نداشت تا بتوان راجع به ژانر وحشت سخن گفت، اما در آن سا ل ها ادبیات داستان در حال زایش گونه ای از داستان بود که با خواندن آن خواننده دچار هراس می شد و عناصر وحشت آفرین نه تنها در حوادث داستان وجود داشت، بلکه این وحشت در کلمه به کلمه داستان موج می زد و این زایش در روزگار یک نویسنده آمریکایی نهفته بود که به دشواری هرچه تمام تر سپری شد. با پایان تلخ و هراس انگیز مثل دنیای داستان هایش!

ادگار آلن پو

ادگار آلن پو، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی 19ژانویه 1809 در شهر بوستون آمریکا چشم به جهان گشود. پدر و مادرش هنرپیشه های دوره گرد بودند و پدرش خیلی زود خانواده را ترک کرد و مادر نیز بر اثر سل درگذشت. پس از آن سرپرستی او به یک تاجر ثروتمند سپرده شد و ادگار کوچولو تحت یک تربیت غیرمعمول قرار گرفت. او به قدری با پدرخوانده اش مشکل داشت که مدام از خانه فرار می کرد. پس از مدتی که تحت سرپرستی قرار داشت با پذیرفته شدن در دانشگاه ویرجینیا، آزادی بیشتری یافت، اما طولی نکشید که حمایت های مالی خانواده قطع شد و او تحصیل را ترک کرد.

ادگار 27 ساله بود که با دخترعموی 13ساله اش ازدواج کرد و این زندگی بیش از 12 سال طول نکشید و همسرش به دلیل بیماری سل درگذشت. این حادثه آغازگر دشوارترین سال های زندگی ادگار آلن پو بود که البته 2 سال بیشتر طول نکشید، چرا که او سال 1849 در 40 سالگی بدرود حیات گفت.

ترک خانواده توسط پدر، مرگ مادر، کشمکش همیشگی، ناپدری، ترک تحصیل، محروم شدن از ارث، استخدام در ارتش و ترک خدمت، فوت همسر و از همه مهم تر تنگدستی مادام العمر در نوع تفکر او در شعرها و داستان هایش تاثیر گذاشت و شاید تمام این حوادث در شکل گیری طنز سیاه در ادبیات تاثیر داشته است.

مرگ ادگار آلن پو، هفتم اکتبر 1849 هنوز هم در هاله ای از ابهام و رمز و راز قرار دارد. او در این روز، در حالی که 4 روز قبل در سوم اکتبر، در جوی خیابان بی هوش افتاده بود، درگذشت، بدون این که به صورت مشخص، دلیل مرگ او روشن باشد. او 4 روز در حال مرگ و زندگی به سر برد و هذیان گفت. از وهم، از شبح و از بیماری سخن گفت، اما نتوانست بگوید که چه بر سر او آمده است.

نخستین نوشته های چاپ شده پو، 3 مجموعه شعر بودند که در سال های 1827 تا 31 18منتشر شدند. یکی از این مجموعه ها، «تیمور لنگ و اشعار دیگر» نام داشت که شاعر در این قطعه، اعترافات تیمور خونخوار را در شبی از زندگی اش شرح می دهد که اسرار قلب سیاه خود را فاش می کند و نقل می کند که چگونه عشق به یک زن، او را به فتح کشورها واداشت. دومین منظومه شعری او که شاید مهم ترین اشعار او و شناخته شده ترین آنهاست، «کلاغ سیاه و سایر اشعار» یا «کلاغ» نام داشت. شعر کلاغ او در ایران معروف ترین اثر پو به شمار می رود.

اما آثار داستانی او، مهم تر از اشعار اوست و در تاریخ ادبیات اثر ماندگاری بر جای گذاشته است که از آن جمله باید به «نقاب مرگ سرخ»، «گربه سیاه» و «قلب قصه گو» اشاره کرد که این آثار برای داستان کوتاه یک الگو به شمار می رفت و از آنجا که 20 سال قبل از زندگی «آنتوان چخوف» به عنوان بهترین نویسنده داستان کوتاه، روزگار پو به سر رسیده است، حائز اهمیت بسیاری است.

برخی از مهم ترین آثار داستانی او عبارتند از: گربه سیاه، قلب قصه گو، سوسک طلایی، داستان های شگفت انگیز، زنده به گور، برنیس، صندوق آمنتیلاو، زوال خاندان آشر، قورباغه، لژیا، نقاب مرگ سرخ، قتل در خیابان مورگ، مفاک و آونگ و شب هزار و دوم شهرزاد.

از آثار شعری او باید به اعراف، تیمور لنگ، آنابل لی، زنگ ها، شهری در دریا، امرورادو، قصر جن زده، لنور، کلاغ و اولالوم اشاره کرد. از او بیش از 120 اثر منتشر شده است.

آثار ادگار آلن پو، تاثیر چشمگیری بر ادبیات بعد از خود گذاشت.

داستان کوتاه به عنوان یک گونه ادبی رایج، از ادگار آلن پو آغاز شد و توسط چخوف به تکامل رسید. پو همچنین یکی از پایه گذاران داستان پلیسی، علمی، تخیلی و وحشت شمرده می شود. نوع طنز او که امروزه طنز سیاه نامیده می شود، تاثیر بسیار شگرفی بر ادبیات گذاشته است.

شاعری و نویسندگی ادگار آلن پو بر نویسندگان و شاعران بعد از او در آمریکا، انگلستان و فرانسه تاثیر گذاشت. آنچنان که نمی توان از شاعری چون «والت ویتمن» انگلیسی و «شارل بودلر» که آثار پو را به فرانسه ترجمه کرده و صاحبنامانی چون «ویلیام فاکنر»، «هرمان ملویل»، «استفان مالارمه»، «فئودور داستایوفسکی»، «اسکار وایلد»، «لوئیس بورخس» و «توماس مان» نام نبرد. هر کدام از این مشاهیر ادبیات، به نوعی از نوشته های آلن پو تاثیر پذیرفته اند. بویژه نظریه های زیبایی شناسی او توسط بودلر و سمبولیست های فرانسوی را تحت تاثیر قرار داد و از همین طریق روی سایر اروپایی ها اثر گذاشت. گرچه بودلر و مالارمه بیش از سایرین در معرفی آلن پو به غیرآمریکایی ها نقش داشتند، «آدورنو» او را خالق هنر کامل و خیالپردازی برجسته می داند و داستایوفسکی سبک او را ترکیب خیال و واقعیت مورد اشاره قرار می دهد و در نهایت برخی منتقدان «ارسیتا» اثر «ناباکوف» را اثری به تقلید از نوشته های آلن پو می دانند.

ادگار آلن پو، معتقد بود که باید بتوان داستان را در یک نشست خواند. به نظر او کوتاهی، سوژه عالی و صرفه جویی در واژگان از صفات مهم داستان خوب هستند. او گفته است: «در نوشتن داستان کوتاه باید هدف، تاثیر واحد باشد و تمام اهداف جنبی باید کنار بروند و تمام کلمات و عناصر داستان باید به این سمت هدایت شود».

چهره هولناک و همیشه حاضر مرگ و احساس گناه قهرمانان داستان های پو، پیش درآمدی است که توسط داستایوفسکی تکامل یافت و شاید همین داستان های کوتاه بود که دستمایه اثری بزرگ چون «جنایات و مکافات» شد.

پو بینشی ژرف به عمق درون پدید می آورد و با کلمات ساده نشان می داد که مرز میان عقل و جنون تا چه حد باریک است.

موضوع اغلب آثار پو، مبارزه دائم با فقر مالی است. باید یادآور شویم که پو اولین نویسنده ای بود که سعی کرد از طریق نویسندگی امرار معاش کند.بیراه نیست که او از چهره های مهم ادبیات مدرن جهان به شمار می رود و یکی از نویسندگان پیشرو زمان خود است. او نه تنها یک شاعر و نویسنده است بلکه به دلیل تسلط اش بر فن نویسندگی، یکی از نظریه پردازان ادبیات آمریکا نیز هست.

 

آثار ادگار آلن پو در میان فارسی زبانان

اولین آشنایی فارسی زبانان با آثار ادگار آلن پو با ترجمه 3 داستان مشهور او توسط مسعود فرزاد آغاز شده است. فرزاد، قلب قصه گو، نقاب مرگ سرخ و آمنتیلاو را به فارسی ترجمه کرده است و در همان زمان نیز، صادق چوبک، منظومه کلاغ را به فارسی برگردانده است.

«افسانه های راز و خیال» اولین اثری است که داستان های آلن پو را در قالب کتاب، با ترجمه شجاع الدین شفا، به بازار کتاب ایران عرضه کرده است. در عین حال، ترجمه کاوه باسمنجی از داستان نقاب مرگ سرخ، یکی از بهترین ترجمه های فارسی از آثار این نویسنده به شمار می رود.

احمد گلشیری نیز در مجموعه «داستان و نقد داستان» چند داستان از آلن پو ترجمه کرده است. اما در سال 1386 یکی از آخرین ترجمه ها از آثار آلن پو توسط مهدی غبرایی، صورت گرفته است. این مترجم، مجموعه گربه سیاه را ترجمه کرده است.

هم اکنون نیز، رضا نجفی، در حال ترجمه و تدوین منتخبی از داستان های کوتاه جهان در قلمرو مرگ و اندوه و شادی است و یکی از داستان های آلن پو را در این مجموعه گنجانده است.

همچنین منظومه کلاغ با ترجمه سپیده، «سرگذشت آرتور گوردن هیم» با ترجمه پرویز شهدی، ازجمله آثار ترجمه شده ادگار آلن پو به فارسی است.



داستان گربه سیاه


من از کودکی به خاطر حرف شنوی و مهربانیم مورد توجه بودم. حتی نازکدلیم به حدی بود که مرا کورد تمسخر دوستانم قرار می داد. به حیوانات علاقه ی زیادی داشتم و والدینم انواع حیوانات دست آموز را برای من گرفته بودند. بیشتر وقت خود را با انها می گذراندم و از هیچ چیز به اندازه غذا دادن و نوازش کردن آنها لذت نمی بردم. این خصوصیت شخصی با من رشد کرد و در بزرگسالی مایه لذت عمده من شد. کسی که مهر سگ وفادار و باهوشی در دلش افتاده باشد، بدون توضیحات من نیز می تواند چگونگی یا میزان لذت را درابد. در عشق بی دریغ و فداکارانه ی حیوان چیزی هست که اگر کسی دوستی حقیر و پایبندی اندک انسان محض را آزموده باشد به دلش می نشیند.
من زود ازدواج کردم و خوشبختانه پی بردم که همسرم طبعی سازگار با طبع من دارد. او که علاقه مرا به حیوانات دست آموز می دید، هیچ فرصتی را برای تهیه حیوانات دوست داشتن از دست نمی داد. ما پرنده داشتیم، ماهی قرمز داشتیم، یک سگ خوب داشتیم، خرگوش داشتیم، یک میمون کوچک داشتیم و یک گربه.
این آخری حیوانی بزرگ و زیبا بود. تماما سیاه. و به حد شگفت انگیزی باهوش. در مورد هوش او همسرم که ذره ای خرافاتی نبود غالبا به یک باور عمومی دیرینه اشاره می کرد که همه گربه های سیاه را ساحرگانی در لباس مبدل می شمرد. البته هیچگاه جدی نمی گفت و من نیز ان را تنها به این دلیل گفتم که هم اکنون تصادفا به یادم آمد.
پلوتو، نام گربه این بود. حیوان و همبازی محبوب من بود. تنها من به او غذا می دادم و او هم مرا هر جای خانه که می رفتم همراهی می کرد. حتی به سختی می توانستم مانع از ان شوم که در بیرون خانه نیز به دنبالم بیاید.
دوستی ما به همین سان سالها به درازا کشید. در این میان اخلاق و رفتار من به واسطه ی افراط در باده خواری ( با شرمندگی باید اعتراف کنم ) بسیار بد شده بود. روز به روز دمدمی تر و زودرنج تر و بی اعتنا تر به احساسات دیگران می شدم. خود از اینکخ به همسرم ناسزا می گفتم رنج می بردم. سرانجام، کارم حتی به دست بلند کردن روی او هم کشید. حیوانات من نیز البته ناچار بودند تغییر حال مرا احساس کنند. من نه تنها از انان غفلت می کردم بلکه حتی با انها بدرفتاری می کردم. به پلوتو هم انقدر توجه داشتم که از بدرفتاری با او خودداری کنم، ولی در بدرفتاری با خرگوشها، میمون و یا حتی سگ، هنگامی که تصادفا یا از روی محبت سرراهم سبز می شدند، تردید به خود راه نمی دادم. ولی بیماریم روز به روز حادتر می شد. زیرا مگر دردی بدتر از درد الکل هم هست! و سرانجام حتی پلوتو که دیگر داشت پیر می شد و از این رو کمی زودرنج تر شده بود، حتی پلوتو شروع به آزمودن آثار بدخلقی من کرد.................................................


خیلی خیلی ارادت بقیه اش با خودتون

  • soheil bakhtiari

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی